فناوری ژنتیک، یک پرسش اخلاقی و جنجالی را درباره حق جامعه نسبت به
نقش خدا، موجب شده است. نهادهای اجتماعی - مانند کارفرمایان، بیمه گران و مدارس -
ممکن است از آزمایش ژنتیک در مقیاس وسیعی استفاده نمایند تا افراد مستعد را برای
شرایط خاص انتخاب نمایند. پیشرفت تحقیقات ژنتیک که به نحو مهیجی در خلال پانزده سال
گذشته، تسریع یافته است، اخیرا با پروژه ژنتیک انسان - که تلاش برای مستند کردن و
تهیه نقشه منابع ژنتیک بشریت میباشد - برجسته شده است. توانایی بالقوه فناوری
ژنتیک، برای تسکین جسمی، روحی و مالی اثرات امراض، آن را بی نهایت جذاب کرده است.
به هر حال، ممکن است این فناوری، کنترل اجتماعی را بر وضعیت انسان افزایش دهد؛
بگونه ای که موجب مناقشه های شدید در حقوق بشر گردد.
فناوری ژنتیک
دانشمندان هم اکنون در حال تمرکز بر توسعه
آزمایشهای ژنتیک و ژندرمانی هستند. آزمایشهای ژنتیک تلاش میکنند، تا تشخیص دهند
و یا پیشگویی کنند که آیا یک بیمار بهبود خواهد یافت، یا این که ناقل یک صفت
موروثی خواهد بود؟ ژندرمانی میکوشد تا با دادن نمونه های طبیعی از ژن های ناقص یا
مفقود به بیماران مستعد، صفات ژنتیک را معالجه کند. ژندرمانی میتواند برای جلوگیری
از بیماریها، تاثیرگذاردن بر ویژگیهای جسمی موروثی، نظیر رنگ مو، رنگ چشم، قامت،
توانایی ورزشی، مورد استفاده قرار گیرد و همچنین جنبه های رفتاری مربوط به ژن از
قبیل: شخصیت، استعداد، هوش و حتی تعیین جنسیت را اصلاح کند. بسیاری از متخصصان
ژنتیک، متقاعد شده اند که دو گونه ژندرمانی، شامل ساختن سلولهای بدن ( SCM ) و
ساختن مدل جنین ( GLM ) در دهه های آینده، قابل دستیابی خواهد بود و با قادر ساختن
بیماران بر خنثی کردن بیماریها، پزشکی را دچار انقلاب خواهند ساخت.
متخصصان
علم ژنتیک، بیشترین پیشرفت را در زمینه ساختن سلول بدن تحصیل کرده اند SCM در
ارتباط با قرار دادن ژن های طبیعی در سلولهای بافت های بدن، مانند قرار دادن
سلولهای «ریه » در بیماران دچار رشد «نسوج مثانه » میباشد. ژن جدید، سلولهای
بیمار را قادر میسازد تا به طور کامل فعالیت نماید. به هر حال SCM بیماری را کاملا
نابود نمیکند، بلکه تاثیرات ژن طبیعی همراه با بیمار از بین خواهد رفت. ژن ناقص،
گرچه در بدن بیمار بی حس میشود، اما به فرزندان بیمار سرایت میکند. در مقابل،
ساختن مدل جنین ( GLM ) ، مولد تغییرات دائمی ژنتیک میشود GLM متکفل قرار دادن ژن
های طبیعی در سلولهای جنسی در یک بیمار، یا به صورت عملیتر، در سلولهای رشد
نیافته یک جنین نورس است که به صورت مصنوعی لقاح یافته است. تاثیرات تغییرات ژنتیک،
چه سودمند و چه مضر، به نسلهای آینده منتقل میشود که به صورت مداوم یک ذخیره ژن
خانوادگی را اصلاح میکند.
نتایج اجتماعی فناوری ژنتیک
فناوری ژنتیک، یک پرسش اخلاقی و
جنجالی را درباره حق جامعه نسبت به نقش خدا، موجب شده است.نهادهای اجتماعی - مانند
کارفرمایان، بیمه گران و مدارس - ممکن است از آزمایش ژنتیک در مقیاس وسیعی استفاده
نمایند تا افراد مستعد را برای شرایط خاص انتخاب نمایند. به کارگیری گسترده
ژندرمانی، میتواند منجر به فرو نشاندن خصیصه های اجتماعی، مانند خصیصه های رفتاری
یا فیزیکی نامطبوع و تجدید فعالیت اصلاح نژاد و استفاده از آن، به منظور ارتقای
نژاد انسانی گردد. با ایجاد شرایطی که غیر قابل اجتناب به نظر میرسد، فناوری ژنتیک
ممکن است در تاثیر عوامل موثر بر ارتقای شخصیت انسانی، مبالغه کند و به تشویق تعیین
استانداردهای اجتماعی دقیق در خصوص تندرستی و تعادل انسان بینجامد. این دیدگاه ممکن
است قضاوت های موجود پیرامون افراد ناتوان، یا مشخصه های مطلوب فرهنگی، تقویت کند.
توانایی بر جداسازی ژنتیک، تعارضات بیسابقه ای را پیرامون مفهوم سنتی از مقررات
حقوق بشر به همراه میآورد. آیا نسلهای آینده باید به تعریف «فردیت » ( Personhood
) که در اکثر موافقت نامه های حقوق بشر به کار رفته است، بپردازند؟
آیا نسلهای
آینده حق دارند که یک ژن ساخته نشده در «پایگاه ژنی» را به ارث بگذارند؟ آیا
برخورداری از حق حیات، ربطی به این که آن حیات چگونه به صورت ژنتیک عرضه شده است،
دارد؟ آیا شایسته است مردمی که مایل به برخورداری از شرایط ژنتیک خاصی میباشند،
حمایت همگانی جامعه را دریافت کنند؛ همان طور که گروه های مذهبی، قومی و نژادی چنین
حمایت هایی را دریافت میکنند؟ چگونه یک دولت به رسمیت شناخته میشود، اگر متقاضی،
ایجاد کننده و به کار برنده فناوری ناقض حقوق بشر میشود؟ تعاریف سنتی از نقض حقوق
بشر، شامل موضوعات اخلاقی که توسط فناوری تولید نسل به وجود آمده است، نمیشود.
بنابراین فناوری ژنتیک، تعارض شگفت آوری در حقوق بشر پدید میآورد؛ زیرا یک پارادکس
ادراکی است که نیازمند محافظت دولت ها از حقوق بشر در قبال تهدید والدین، پزشکان،
دانشمندان، کارفرمایان و شرکت های بیمه است.
مفاهیم سنتی
سناریوهای حقوق بشری، نقش تکراریای را به دولت،
به عنوان ناقض حقوق بشر میدهند. آنها حکومت ها را به عنوان هیولاهای تمرکز یافته
ای ترسیم میکنند که به طور جدی با مردمشان بد رفتاری میکنند. به خاطر نقش رهبری
دولت ها، سناریوهای سنتی، موضوعات حقوق بشری را در سطح عمومی محدود میکنند؛ یعنی
در جایی که افراد با ماموران دولتی مواجه میشوند. در نتیجه، ادعاهای بدرفتاری از
طرف اشخاص خصوصی (نه عمومی و دولتی) خارج از چارچوب حقوق بشر بین المللی قرار
میگیرد. تحلیلهای متداول نیز «قربانی حقوق بشر» را به عنوان یک عضو زنده از گروه
معین که توسط مرزهای فکری احاطه شده است، توصیف میکند. در بیشتر موارد، اعضای این
گروه، توسط نژاد، یا جنس یا انتساب به یک قومیت، ملت، به همه یا گروه مذهبی به صورت
فیزیکی قابل تفکیک هستند. مضافا این که، چارچوب سنتی، سازمان های حقوق بشری را در
یک وضعیت واکنشی گرفتار میسازد؛ زیرا موارد نقض به طور طبیعی غیر قابل پیش بینی
هستند و سازمان ها، تنها بعد از وقوع آنها میتوانند این موارد نقض را مورد خطاب
قرار دهند. در نتیجه، نقش سازمان های بین المللی حقوق بشر، بیشتر متوجه پیگیری است
تا ممانعت از موارد نقض.
تعاریف جدید
با اضافه کردن بازیگران و موضوعات جدید به چارچوب
حقوق بشر، فناوری ژنتیک با بیاعتنایی به مفاهیم جوشیده از الگوی موجود (سنتی) نیاز
به زبان اصلاح شده ای را آشکار میسازد. فناوری ژنتیک، موضوعات حقوق بشری را خصوصی
میسازد. این امر با قراردادن قدرت نقض حقوق در دستان عوامل خصوصی در جامعه - مانند
شرکت های بیوتک (تکنولوژی حیات) که این فناوری را توسعه میدهند صورت میگیرد. با
تخصصی شدن متمرکز آنها، شرکت های بیوتکنولوژی، گونه ای از قدرت را توسعه میدهند که
شبیه قدرت دولت است. بدین ترتیب، عملکرد آنها سزاوار بررسی دقیق، طبق استانداردهای
حقوق بشر بین المللی است.
نقش رو به افزایش عوامل خصوصی نیز گویای انتشار قدرت
از دولت تمرکزگرا به افراد متفرق در جامعه است. تقاضای عمومی گسترده و سرمایه های
تجاری هجوم آورنده در ارتباط با فناوری ژنتیک، میتواند ماهیت اصلاح نژادی را از یک
برنامه با مدیریت دولتی (مانند حکومت نازی در آلمان) به یک حرکت همگانی تغییر دهد؛
مضافا این که، فناوری ژنتیک در نهایت، بخشهای گسترده جامعه را فراتر از گروه های
خاص تعریف شده، متاثر خواهد کرد. بنابراین با نیاز آزمایشهای ژنتیک به ایجاد یک
«ذخیره از افراد مناسب یا مطلوب» کارفرمایان، بیمه گران و سایر عوامل اساسی،
میتوانند مدلهای جدیدی از اصلاح نژاد را در شکلهای کاربردی و پرونده های کلینیکی
تغییر دهند. پزشکان میتوانند با اجرای تغییر بر روی «جنین ها» ، اصلاحات ژنتیکی
مهمی را ایجاد نمایند که ممکن است تمام خانواده ها را دست خوش تغییرات مضر یا خسارت
های اجتماعی سازد. خصوصیسازی قدرت استفاده از این فناوری، میتواند طبیعت «قربانی
حقوق بشری» را کاملا تغییر دهد.
هنگامی که قدرت نقض حقوق بشر از طریق
آزمایشها و ابزارهای درمان در جامعه منتشر شود، تاثیرات سوء استفاده در مقیاس بزرگ
صورت میگیرد. تبعیض میتواند به صورت نژادی، یا سایر دسته بندیهای متداول، ارتقاء
یابد؛ به گونه ای که بخشهای وسیعی از جامعه را تحت تاثیر قرار دهد. مضافا این که،
با گسترش این تبعیض به نسلهای آینده، فناوری ژنتیک یک بعد مادی را در تجاوز به
حقوق بشر میافزید. به این صورت که نوسازیهای فناوری که محدوده های اجتماعی و
تولید نسل را به یکدیگر ربط میدهد، محدوده قربانی را از «گروه های خاص انسانی» به
«تمام بشریت » میگسترداند. رژیم جاری حقوق بشر، نیاز به گسترش زبان خود دارد تا نه
تنها قلمرو فردی، بلکه وضعیت مستمری را شامل شود. نسل کشی ( Genocide ) تاثیرات
«بین نسلی» و «میان بخشی» فناوری ژنتیکی با تعاریف متداول از موارد نقض حقوق
بشری، مخالفت میکند که از جمله آنها نسلکشی ( Genocide ) است که به صورت مفهومی
متکی بر عناصری مانند «تجاوز دولتی» ، «نقض واضح» و «گروه قربانی مشخص» میباشد.
مفهوم جدیدی که از یک «قربانی» توسط بیوتکنولوژی اقامه شده است، به جست وجو در
مرزهای قابل تعریف از نسلکشی دعوت میکند. کاربرد گسترده فناوری ژنتیکی، منطقا با
«نسلکشی» ای که توسط «کنوانسیون نسلکشی» تعریف شده، قابل مقایسه است. این تعریف
مربوط به «تخریب عمدی تمامیت یک گروه ژنتیکی و تکمیل آزمایشهایی برای جلوگیری از
تولید مثل در آن گروه است » ، این مشابهت ها، این سؤال را برمیانگیزد که آیا تعریف
نسلکشی، باید شامل منع اجتماعی از فعالیت های ژنتیکی نیز بشود؟ آیا نسلکشی برای
«مظاهر حیات » به مانند «خود حیات » نیز به کار میرود؟ آیا بیوتکنولوژی،
گسترشدهنده جرم متمایزی از نسلکشی است؟
رهایی از تجلی ژنتیکی
دستاوردهای متداول از فناوری ژنتیک،
سازمان های حقوق بشر را مجبور میکند که آنها ابراز دارند که آیا نسلهای آینده، حق
«توارث ژنتیک» آزاد از تحریف انسان را دارند؟ مباحث علمی اخیر، بر حق «جنین فردی»
در «آزادی از دستکاری ژنتیکی» با اتکا بر «فقدان رضایت آگاهانه » یا «خطرات
غیرقابل پیشبینی ناشی از تغییرات ژنتیک» متمرکز شده اند. از این رو، این سؤال
پاسخ نمیدهد که آیا انسان های کنونی و آینده، یک حق دسته جمعی (همگانی) را برای
زندگی در جهانی که از لحاظ ژنتیکی متنوع است، دارند یا خیر؟
این پرسش جدید، به
معنای دریافتی، جدا از «حقوق محیط زیست بین المللی» مربوط به «تنوع حیاتی» است و
آنها را در مسیر «ژنتیک انسانی» به کار میبرد. این فناوری ژنتیکی است که میتواند
ویژگیهای ژنتیکی انسان را به خطر اندازد و سازمان های بین المللی حقوق بشر، باید
با درک این که ژنتیک انسانی، هم به صورت ذاتی ارزشمند است، و هم برای توسعه
اجتماعی، علمی و فرهنگی نژاد بشر سودمند است، به این پرسش پاسخ دهند. بر این اساس،
استدلال «تنوع حیاتی» ، حق حیات را در شرایط تنوع ژنتیکی که در گونه های انسانی
تجلی مییابد، مجددا به خاطر میآورد.
نتیجه گیری
پیشرفت فناوری ژنتیک، امری غیرقابل اجتناب است.
حکومت ها نظاممندی آن را با این تصور که واقعیت دور از دسترس است، دایما به تعویق
میاندازند. در هر حال، پیشرفت های اخیر، در خصوص تولید یک گوسفند و گونه ای از
میمون ها، این واقعیت را نزدیکتر میسازد. هرچه دانشمندان، مشکلات را برطرف
میکنند، آینده نزدیکتر به نظر میرسد و حکومت ها فرصت خواهند یافت که به
گرفتاریهای اخلاقی در خصوص فناوری ژنتیکی، دوباره بیندیشند و قوانین موجود را بر
طبق آن بازنویسی نمایند. نظام بخشیدن، نیازمند «زبان » و «زبان » نیازمند «تعاریف»
است و تعاریف با ظرفیت های فناوری تغییر مییابد. فناوری ژنتیک از نظر ذهنی، موارد
نقض حقوق بشر را بزرگتر مینماید؛ زیرا «قدرت » را از تعداد محدود (دولت ها) به
عده ای فراوان (دانشمندان، سرمایه داران و)... منتقل میکند، و محدوده ها را از یک
فرد، به یک سطح جمعی ارتقا میدهد و بر سلامت خانواده ها برای قرن های آینده اثر
میگذارد.
از آنجا که حکومت ها اصول حقوق بشر را برای محدود کردن، یا گسترده تر
کردن دستیابی به فناوری ژنتیکی به کار میگیرند، نیازمند یک «زبان حقوق بشری»
هستند تا ابعاد ویژه و غیرمتداول پیشرفت های فناوری را تطبیق دهد. از اینجاست که
حکومت ها نیاز به زبانی مییابند که مانند «فناوری» ، هنر دولت به شمار آید.
فناوری ژنتیک به سازمان حقوق بشری اجازه میدهد که نقش فعالی در جلوگیری از نقض
حقوق بشر ایفا کند. از آنجا که دانشمندان، اغلب میتوانند توسعه فنون در سالهای
بعد را پیشبینی کنند، سازمان های حقوق بشر، فرصت کافی برای ارزیابی مجدد و ارتقای
زبان خود، سازمان دهی و ارتقای مواد مورد بحثخود را، قبل از آنکه منجر به نقض حقوق
بشر شود، دارا میباشند.
افزون بر پاسخگویی به موارد نقض، آنها میتوانند از
کند کردن زمان، برای کمک کردن به دولت ها در تنظیم سیاست هایی که از نقض حقوق بشر
جلوگیری مینماید، بهره گیرند. توانایی جامعه علمی در پیشبینی بالقوه سوءاستفاده
از فناوری ژنتیکی، میتواند تولد دوباره سازمان های حقوق بشر را از طریق تغییر خود
به صورت عوامل مؤثر در عرصه سیاست گذاری، فراهم نماید. سازمان های حقوق بشر،
میتوانند با بهره گیری از «علم» ، برخی داروهای پیشگیرانه را کشف کنند.
دانشمندان، غالبا متخصصان ژنتیک را با فضانوردان مقایسه میکنند که شجاعانه مرزهای
ناشناخته فرافضایی را کشف میکنند.
باید اذعان کرد که به طور معناداری، نژاد
ژنتیکی خطرناکتر از جست وجوی کهکشان است؛ زیرا در عرصه محدودتری نمود مییابد.
پیشرفت های آینده و کاربرد فناوری ژنتیک حداکثر تاثیر را بر ارزیابی انسان ها از
یکدیگر و اینکه افراد با یکدیگر چگونه تعامل نمایند، خواهد گذاشت. ورای تمام
تلاشها برای «رمزگشایی» یا «تغییر ژن انسانی» یک تلاش و عزم جهانی برای تعیین
هویت انسان در جریان است. با جلوداری این تحقیق، جامعه علمی میتواند حیات را آن
گونه که انسان میشناسد، دوباره تعریف کند. با فراهم آوردن یک زبان پویا، سازمان
های حقوق بشر میتوانند تعریفی دوباره از حیات - آن گونه که انسان میخواهد بشناسد
- ارایه دهند.
منابع تحقیق : هفته نامه ی پگاه
حوزه، شماره ۸۸
خبرگزاری فارس